- تاسف خوردن
دژوانیدن دریغ خوردن دریغیدن اندوه خوردن افسوس داشتن دریغ خوردن
معنی تاسف خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تاسف خوردن
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوه خوردن
- تاسف خوردن
دریغ خوردن، افسوس خوردن، متاسف بودن، دست خوش اندوه شدن، غم خوردن، غمین شدن، مغموم گشتن
- تاسف خوردن
ندمٌ
- تاسف خوردن
Deplore
- تاسف خوردن
déplorer
- تاسف خوردن
сожалеть
- تاسف خوردن
bedauern
- تاسف خوردن
шкодувати
- تاسف خوردن
ubolewać
- تاسف خوردن
感到遗憾
- تاسف خوردن
deplorar
- تاسف خوردن
deplorare
- تاسف خوردن
deplorar
- تاسف خوردن
betreuren
- تاسف خوردن
เสียใจ
- تاسف خوردن
افسوس کرنا
- تاسف خوردن
দুঃখিত হওয়া
- تاسف خوردن
kulilia
- تاسف خوردن
üzüntü duymak
- تاسف خوردن
유감을 표하다
- تاسف خوردن
להצטער
- تاسف خوردن
अफसोस करना
- تاسف خوردن
menyesal
- تاسف خوردن
残念に思う
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
(مُ دَ)
لغت نامه دهخدا
بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن:
سپهدار بد آنقدر ترس خورد
که پیش از عنان تافتن جان سپرد.
ملاطغرا (از آنندراج)
سپهدار بد آنقدر ترس خورد
که پیش از عنان تافتن جان سپرد.
ملاطغرا (از آنندراج)
(چَ دَ)
لغت نامه دهخدا
آرمان خوردن. دریغ خوردن: و تحسر میخورد بر آنچه از او برداشتند بی رضا و ارادت او. (تاریخ قم ص 161)
(نَشْوْ)
لغت نامه دهخدا
اشتیاق یافتن به شهر و کشور هنگام غربت:
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات.
مولوی.
رجوع به تاسه شود
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات.
مولوی.
رجوع به تاسه شود
(یَ قَ / یَ)
لغت نامه دهخدا
اندوه خوردن. افسوس خوردن. دریغ خوردن: بسیار تأسف خورد و توجع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). و بر تعجیلی که از تسویل شیطان و تخییل بهتان رفته تأسف ها خورد. (سندبادنامه ص 153). دوان آمد و تلطف کرد و تأسف خورد. (گلستان). و بر عمر تلف کرده تأسف میخوردم. (گلستان).
هوایی که در جیب یوسف خورد
ز محرومی او تأسف خورد.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود
هوایی که در جیب یوسف خورد
ز محرومی او تأسف خورد.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود
